مهمان ماه عسل 95 جوانی ایرج و ابولفضل کانون اصلاح و تربیت + دانلود فیلم و عکسها
ایرج و ابولفضل کانون اصلاح و تربیت مهمان ماه عسل 95قسمت 23
بیست و سومین 23 برنامه «ماه عسل 95» روایتی از دو جوانی (ایرج و ابولفضل) بود که در سالهای نوجوانی مرتکب بزه شده بودند.
دانلود این قسمت در : دانلود برنامه ماه عسل 95 مهمان ایرج و ابوالفضل کانون اصلاح تربیت
بیست و دومین برنامه «ماه عسل» با دعای فرج و پخش تیتراژ ابتدایی با صدای محمد علیزاده آغاز شد.
علیخانی ضمن تشکر از مردم به خاطر همراهی با قصه دیروز، مخاطبان را به دیدن پشت صحنه برنامه دعوت کرد.
در بخش بعدی، ایرج و ابوالفضل مهمانان «ماه عسل» با دعوت علیخانی در برنامه حاضر شدند.
ابوالفضل تا سوم ابتدایی درس خوانده و ایرج هم به دلیل بیماری پدرش تا اول دبیرستان درس خوانده بود.
ابوالفضل در مورد گذشتهاش گفت: به دلیل اینکه پدر زندان بود، من هم به خاطر همین مشکلات از کودکی درگیر فروش مواد مخدر شدم.
در ادامه فیلمی از زندگی ابوالفضل پخش شد.
ایرج در بخش دیگر برنامه اظهار داشت: به دلیل مشکلات پدرم من همزمان با درس خواندن به پدرم کمک میکردم اما به خاطر رفیقهای بدی که داشتم، اشتباه کردم. در سن 15 سالگی که در یک دعوا شرکت کرده بودم، با چاقویی که در دست داشتم، باعث مرگ یک نفر شدم. این درست زمانی بود که ترک تحصیل کرده بودم. اگر ترک تحصیل نمی کردم، کارم به اینجا نمی کشید.
ابوالفضل ادامه داد: من هم به خاطر مشکلات مالی به زور از مردم پول میگرفتم و با همین جرم در 14 سالگی به کانون اصلاح و تربیت رفتم.
ایرج دلیل این اشتباهات را نادانی دانست و گفت: دوستان خوبی نداشتم و زمانی که در کانون رفتم و حکم اعدامم اومد، تا سه ماه اول دچار افسردگی بودم. ابتدا محله و فضای آن و بعد خودم را مقصر میدانم. همچنین رفیق های بدی که داشتم از دلایل کارهای اشتباه من هستند.
قربانی گفت: انتخاب های دیگری هم برای شغل خود داشتم اما آزمون دادم و در قسمت فرهنگی کانون مشغول شدم. در ابتدا میخواهم بگویم که شما گفتید کانون زندان است ولی به نظر من اینگونه نیست.
علیخانی این حرف را قبول نکرد و اظهار داشت: زمانی که فرد نمیتواند بیرون برود، زندان محسوب میشود. درست است که خانه ما هم قفل دارد ولی زندان اسمش نیست! اما من هروقت بخواهم میتوانم از خانه بیرون بیایم اما این بچه ها نمیتوانند هروقت دلشان میخواهد بیرون بیایند؛ بنابراین زندانی هستند.
قربانی ادامه داد: نه تنها من بلکه همه افراد که در کانون کار می کنند، مثل من با بچه ها همکاری دارند. ققربانی همچنین در ادامه از بخشودگی حکم اعدام ایرج و تبدیل آن به زندان بر اساس یک مصوبه قانونی گفت.
ایرج خاطرهای را تعریف کرد و گفت: زمانی که حکم اعدامم آمده بود، به خاطر مسابقات قرآن به سفر مشهد رفتیم. در این سفر من فکر فرار به سرم زده شد اما به خاطر آقای قربانی این کار را انجام ندادم.
علیخانی از بازگشت امثال ایرج و ابوالفضل به جامعه سوال کرد. ابوالفضل گفت: از زمانی که بازگشتم، نگاه جامعه به ما تغییری نکرده است. حتی من چند شغل عوض کردم و نتوانستم کار ثابت داشته باشم. به خاطر اینکه به خودم، بابام و امثال آقای قربانی قول دادم که به سمت وسوسه ها و کارهای خلاف نروم ، همه تلاشم را میکنم.
ایرج هم مثل ابوالفضل از نگاه های مردم گفت و اظهار کرد: مدرک آرایشگری خودم را در کانون گرفتم و ادامه تحصیلم را در آنجا دادم. امسال دیپلم خود را میگیرم.
قربانی عنوان کرد: درست است که اینها اشتباه و جوانی کردند؛ اما باید به آنها اعتماد کنیم. ما در کانون این اعتماد را داشتیم و از آنها پاسخ های خوبی گرفتیم.
در بخش دیگری از برنامه آقای جعفری در برنامه حاضر شد. او خود روزی با این جوانان در ارتباط بود. علیخانی برای سوال اول از قصه اسماعیل سوال کرد. جعفری گفت: اسماعیل حکم اعدامش آمده بود و از من خواست که به خانه برود و مادرش را ببیند. من به خاطر اعتمادی که به او داشتم، قبول کردم. اسماعیل رفت مادرش را دید و برگشت و بعد از چند روز حکمش اجرا شد و به خاطر همین موضوع از خدا خواستم اگر ازدواج کردم و پسری داشتم اسمش را اسماعیل بگذارم.
آقای جعفری که همراه پسرش آمده بود. اسماعیل که دلیل انتخاب اسمش را نمیدانست، امشب این دلیل را فهمید .
در پایان ایرج و ابوالفضل آرزوهای خود را بیان کردند. ابوالفضل از اینکه در جامعه حضور داشته باشد و بتواند اندازه خودش فعالیتی کند و در کنار خانواده باشد، گفت. ایرج هم گفت: دیگر سرم پایین است و عین لاک پشت زندگی میکنم. اما علیخانی در اینجا گفت: این جوری خوب نیست باید عین عقاب زندگی کنی منتها باید بدونی که داری کجا میشینی؟
به این ترتیب برنامهای دیگر از ماه عسل رمضان 95 به پایان رسید. گزارش از: الهام قبادی
علیخانی ضمن تشکر از مردم به خاطر همراهی با قصه دیروز، مخاطبان را به دیدن پشت صحنه برنامه دعوت کرد.
در بخش بعدی، ایرج و ابوالفضل مهمانان «ماه عسل» با دعوت علیخانی در برنامه حاضر شدند.
ابوالفضل تا سوم ابتدایی درس خوانده و ایرج هم به دلیل بیماری پدرش تا اول دبیرستان درس خوانده بود.
ابوالفضل در مورد گذشتهاش گفت: به دلیل اینکه پدر زندان بود، من هم به خاطر همین مشکلات از کودکی درگیر فروش مواد مخدر شدم.
در ادامه فیلمی از زندگی ابوالفضل پخش شد.
ایرج در بخش دیگر برنامه اظهار داشت: به دلیل مشکلات پدرم من همزمان با درس خواندن به پدرم کمک میکردم اما به خاطر رفیقهای بدی که داشتم، اشتباه کردم. در سن 15 سالگی که در یک دعوا شرکت کرده بودم، با چاقویی که در دست داشتم، باعث مرگ یک نفر شدم. این درست زمانی بود که ترک تحصیل کرده بودم. اگر ترک تحصیل نمی کردم، کارم به اینجا نمی کشید.
ابوالفضل ادامه داد: من هم به خاطر مشکلات مالی به زور از مردم پول میگرفتم و با همین جرم در 14 سالگی به کانون اصلاح و تربیت رفتم.
ایرج دلیل این اشتباهات را نادانی دانست و گفت: دوستان خوبی نداشتم و زمانی که در کانون رفتم و حکم اعدامم اومد، تا سه ماه اول دچار افسردگی بودم. ابتدا محله و فضای آن و بعد خودم را مقصر میدانم. همچنین رفیق های بدی که داشتم از دلایل کارهای اشتباه من هستند.
هردو مهمان برنامه در ادامه از فردی به نام آقای قربانی تشکر کردند؛ چرا که وی در کانون آنها را کمک کرده بود. به همین دلیل علیخانی از وی دعوت کرد تا در برنامه «ماه عسل» حاضر شود.
قربانی گفت: انتخاب های دیگری هم برای شغل خود داشتم اما آزمون دادم و در قسمت فرهنگی کانون مشغول شدم. در ابتدا میخواهم بگویم که شما گفتید کانون زندان است ولی به نظر من اینگونه نیست.
علیخانی این حرف را قبول نکرد و اظهار داشت: زمانی که فرد نمیتواند بیرون برود، زندان محسوب میشود. درست است که خانه ما هم قفل دارد ولی زندان اسمش نیست! اما من هروقت بخواهم میتوانم از خانه بیرون بیایم اما این بچه ها نمیتوانند هروقت دلشان میخواهد بیرون بیایند؛ بنابراین زندانی هستند.
قربانی ادامه داد: نه تنها من بلکه همه افراد که در کانون کار می کنند، مثل من با بچه ها همکاری دارند. ققربانی همچنین در ادامه از بخشودگی حکم اعدام ایرج و تبدیل آن به زندان بر اساس یک مصوبه قانونی گفت.
ایرج خاطرهای را تعریف کرد و گفت: زمانی که حکم اعدامم آمده بود، به خاطر مسابقات قرآن به سفر مشهد رفتیم. در این سفر من فکر فرار به سرم زده شد اما به خاطر آقای قربانی این کار را انجام ندادم.
علیخانی از بازگشت امثال ایرج و ابوالفضل به جامعه سوال کرد. ابوالفضل گفت: از زمانی که بازگشتم، نگاه جامعه به ما تغییری نکرده است. حتی من چند شغل عوض کردم و نتوانستم کار ثابت داشته باشم. به خاطر اینکه به خودم، بابام و امثال آقای قربانی قول دادم که به سمت وسوسه ها و کارهای خلاف نروم ، همه تلاشم را میکنم.
ایرج هم مثل ابوالفضل از نگاه های مردم گفت و اظهار کرد: مدرک آرایشگری خودم را در کانون گرفتم و ادامه تحصیلم را در آنجا دادم. امسال دیپلم خود را میگیرم.
قربانی عنوان کرد: درست است که اینها اشتباه و جوانی کردند؛ اما باید به آنها اعتماد کنیم. ما در کانون این اعتماد را داشتیم و از آنها پاسخ های خوبی گرفتیم.
در بخش دیگری از برنامه آقای جعفری در برنامه حاضر شد. او خود روزی با این جوانان در ارتباط بود. علیخانی برای سوال اول از قصه اسماعیل سوال کرد. جعفری گفت: اسماعیل حکم اعدامش آمده بود و از من خواست که به خانه برود و مادرش را ببیند. من به خاطر اعتمادی که به او داشتم، قبول کردم. اسماعیل رفت مادرش را دید و برگشت و بعد از چند روز حکمش اجرا شد و به خاطر همین موضوع از خدا خواستم اگر ازدواج کردم و پسری داشتم اسمش را اسماعیل بگذارم.
آقای جعفری که همراه پسرش آمده بود. اسماعیل که دلیل انتخاب اسمش را نمیدانست، امشب این دلیل را فهمید .
در پایان ایرج و ابوالفضل آرزوهای خود را بیان کردند. ابوالفضل از اینکه در جامعه حضور داشته باشد و بتواند اندازه خودش فعالیتی کند و در کنار خانواده باشد، گفت. ایرج هم گفت: دیگر سرم پایین است و عین لاک پشت زندگی میکنم. اما علیخانی در اینجا گفت: این جوری خوب نیست باید عین عقاب زندگی کنی منتها باید بدونی که داری کجا میشینی؟
به این ترتیب برنامهای دیگر از ماه عسل رمضان 95 به پایان رسید. گزارش از: الهام قبادی